هنجار شکنی
یکی از مباحث بسیار جدی در زمینه رفتارشناسی در بعد فردی و اجتماعی، بحث عادت است. عادت در لغت به رفتاری گفته می شود که انسان به آن خو گرفته باشد. منظور از مطرح کردن دو بعد فردی و اجتماعی اولاً تسهیل مطالعه از رهگذر ارائه یک مفهوم در دو مقیاس متفاوت است حال آنکه این دو مقیاس یعنی فرد و جامعه از منظر روانشناسی سیاسی اینگونه در نظر گرفته می شود که هر فرد یک جامعه است و موارد تشابه این دو در بحث مذکور مفصلاً توضیح داده شده است.
اما منظور دوم ما از قائل شدن دو بعد فردی و اجتماعی برای رفتار نگریستن به این واژه از دو دیدگاه کاملاً متفاوت است؛ یکی رفتاری که علم فیزیک و در نگاه وسیع تر علوم تجربی بدان معتقد است یعنی هر عملی که از موجود زنده سر می زند و دوم رفتاری که علومی همچون روانشناسی و جامعه شناسی در حوزه علوم انسانی می گویند یعنی عملی که از انسان سر می زند و با یک معنی درونی توام است. اگرچه این دو تعریف در نگاه نخست فاصله زیادی از یکدیگر دارند، اما پل پیوند این دو تعریف می تواند همان واژه عادت باشد.

گفتیم عادت همان عملی است که انسان به آن خو گرفته باشد و این خو گرفتن از آنجا که ریشه روانی دارد با واژه ناخودآگاه رابطه نزدیکی برقرار می کند. ناخودآگاه در علوم انسانی و تجربی معانی گوناگونی دارد ولی در نهایت می توان از این گوناگونی به یک دستاویز واحد اندیشه ای چنگ زد. همه ما بسیاری از کارهای روزمره را در ناخودآگاه فردی خود ذخیره داریم؛ از شیرین کردن چای صبحانه گرفته تا رانندگی کردن و... و همه اینها کارهایی است که آنها را در گذشته بسیار دور آموخته ایم و اکنون آنها را به طور خودکار انجام می دهیم.
در بعد اجتماعی نیز بحث ناخودآگاه جمعی مطرح می شود که همین ناخودآگاه جمعی طی فرآیندی رفته رفته موجب شکل گیری هنجار می گردد. به عبارتی بسیاری از رفتارهای اجتماعی ما نیز ریشه در گذشته بسیار دور دارد که ما امروزه عامل آن هستیم مثل تعاملات اجتماعی، پوشش، مهمانی ها و...
نقطه اشتراک این دو همان عادت است که همانطور که گفته شد در بحث رفتارشناسی بسیار مهم است؛ چون درصد بالایی از رفتار ما را عادت به خود اختصاص می دهد.
اما برای ورود به مباحث عینی تر اجازه بدهید از واژه هنجار به جای عادت استفاده کنیم چرا که در زمینه فردی و اجتماعی این عادات است که در نهایت هنجار را شکل می دهند.
در اینجا ذکر این توضیح لازم است که دو واژه عادت و هنجار اگرچه از لحاظ لغوی با یکدیگر متفاوتند، اما از آنجایی که عادات فردی و اجتماعی است که در یک مقطع زمانی به صورت هنجار می آید، لذا به کار بردن این لغت جایگزین خطا نمی نماید به این مفهوم که عمل به هنجار در هر مقیاس مطالعاتی در حقیقت پیروی از عادات است. اما مباحث جدی در زمینه هنجار وقتی ظهور می کند که بخواهیم بازتاب های عمل به آن را مورد بررسی قرار دهیم اینجاست که مباحثی همچون ظهور هنجار و عدول از آن به اصطلاح هنجارشکنی مطرح می شود که گزینه اول در زمینه آسیب شناسی هنجار و گزینه دوم در جهت رهایی از هنجارهای ناصحیح کاربرد دارد.
همانطور که می دانیم نقد هرچیزی باعث جلوگیری از فساد و ابتذال آن می شود. در هر عملی وقتی پای نقد باز شود به قول معروف خالصی و ناخالصی آن معلوم می گردد چون نقد در لغت به معنی جدا کردن سره از ناسره است.
حال ما وقتی قرار باشد یک هنجار را نقد کنیم در حقیقت باید به این پرسش پاسخ دهیم که میزان اصالت آن چقدر است؟ یعنی چقدر از این هنجار عین همان چیزی است که در موقع پیدایش بوده و چقدر از آن ناشی از گذشت زمان و تحولات از این رهگذر است. یعنی در حقیقت به مطالعه تاریخ تطور هنجار بپردازیم. بدیهی است این مطالعه به ما نشان می دهد یک هنجار مورد نظر از کجا شروع شده و تحت تأثیر کدام عوامل زمانی و مکانی به گونه کنونی درآمده است. تجزیه و تحلیل هنجار به این شکل به ما کمک می کند که بفهمیم عناصر اصیل و غیراصیل آن کدامند؟ در توضیح این مطلب باید گفت هر سنت به عنوان یک عنصر اصیل در گذر زمان با عناصر غیر اصیل به نام خرافه آمیخته می شود و گاهی این امتزاج آنقدر قوی است که وجود دو عنصر در آن غیرقابل تشخیص است.
گاهی بعد از مطالعه آمیختگی سنت و خرافه در یک هنجار امروزی متوجه می شویم که میزان خرافه در آن به حدی است که چهره سنت را به کلی دگرگون کرده یا اثری از آن باقی نگذاشته است و در حالتی دیگر در می یابیم که در یک هنجار چیزی به جز خرافه وجود ندارد و اثری از سنت در آن دیده نمی شود اینجاست که مقوله ای به نام هنجارشکنی و لزوم آن مطرح می شود.
اما با آمدن عبارت هنجارشکنی ممکن است این تصور در ذهن همگان پدید آید که تأکید بر لزوم آن در مورد هنجارهای ناصحیح به نوعی صدور مجوز برای ایجاد یک آنارشیسم فردی است که فرد بتواند طی آن تمام موازین عرفی، عقلی و حق شرعی را زیر پا گذارد. در حالی که این طور نیست و در یک عبارت کوتاه و منطقی باید گفت که هنجارشکنی نیز هنجاری دارد.
طبیعتاً وقتی سخن از هنجار به میان می آید عباراتی چون درک موقعیت و عمل بر اساس آن و نیز واژگانی چون ترتیب و شدت و ضعف عمل در ذهن همگان تداعی می شود یعنی وقتی می گوییم هنجارشکنی نیز هنجاری دارد، در حقیقت خود را به یک سری بایدها و نبایدها در جهت شکستن هنجار ناصحیح ملزم می کنیم که این باید و نبایدها ریشه در عواملی دارد که در بالا گفته شد.
به عنوان مثال وقتی بعد از مطالعه یک هنجار تشخیص دادیم که باید شکسته شود، نخستین گام در این راه شناخت موقعیتی است که آن هنجار در جامعه و در افکار عمومی دارد. آنگاه همین شناخت در هنجارشکنی به ما جهت می دهد که به قول معروف کار را باید از کجا شروع کنیم و چه ترتیب و شدت و ضعفی در عمل به کار ببریم.
اینجاست که بحث وارد حوزه کاربردی می شود. شناخت موقعیت یک هنجار و جایگاه آن در رفتار عمومی جامعه کلیتی است که ماهیت اجزای آن هرچه بر ما آشکارتر شود، دامنه عملکرد ما در شکستن آن وسیع تر می شود. در واقع این آگاهی به ما ابزار شکستن هنجار را می دهد.
به عنوان مثال وقتی ما به این علم رسیدیم که فلان هنجار در کدام برهه زمانی و تحت تأثیر چه عواملی و به چه دلیل وارد فرهنگ ما شده است، تمام این شناسه ها خود نقاطی می شوند که می توان از آن به پیکره هنجار ناصحیح نفوذ کرد و آن را از بین برد.
یا مثلاً وقتی دانستیم که همین هنجار در تفکر عامه چه جایگاهی دارد و در میان کدام قشر این جایگاه مستحکم تر است که براساس تفکرات آن قشر خود را برای مبارزه با هنجار ناصحیح تجهیز کنیم.
در حقیقت ما وقتی قرار شد هنجارشکنی را از مبارزه با تفکرات ناصحیح شروع کنیم، به یک هنجارشکنی ذهنی دست می زنیم چون همانطور که هیچ هنجاری شکل نمی گیرد مگر آنکه در ذهن فرد و جامعه رسوخ کرده باشد، هیچ هنجاری نیز شکسته نمی شود مگر آنکه نخست ذهنیت افراد درباره آن تغییر کند.
می توان گفت هنجارشکنی ذهنی، توضیح منطقی تاریخ تطور هنجار برای همگان است که مثلاً فلان هنجار که به آن عمل می کنیم در فلان تاریخ تحت یک شرایط خاص وارد فرهنگ ما شد و با صورت امروزی خود تفاوت بسیاری داشته است.
صورت دیگر هنجارشکنی ذهنی می تواند همان تجزیه و تحلیل یا آنالیز کردن هنجار باشد که پیش از این گفته شد. در اینجا اشاره به این نکته ضروری است که تجزیه و تحلیل هنجار باید با الفبایی صورت گیرد که قشری از جامعه که بدان هنجار معتقد است آن الفبا را دریابد. به خاطر داشته باشیم که ما در هنجارشکنی ذهنی به نوعی از سیستم جایگزینی فرهنگ و معانی کمک می گیریم یعنی معانی و فرهنگ اشتباه را می گیریم و فرهنگ و معانی صحیح را وارد ذهن می کنیم لذا غرابت این دو باید به حدی باشد که ذهن مخاطب آن را بپذیرد. اما همانطور که گفتیم ترتیب و شدت و ضعف در عمل نیز از لوازم هنجارشکنی هستند که روانشناسی مخاطب طریق صحیح آنها را به ما می آموزد.
ما وقتی دانستیم که یک هنجار طی کدام فرآیند و با چه ترتیبی در مخاطب درونی شده و از چه شدت و ضعفی در ذهنیت او برخوردار است، می توانیم با حرکت در جهت عکس همین فرآیند موفق به هنجارشکنی ذهنی و در نهایت هنجارشکنی عملی او بشویم. نکته قابل توجه آن است که در مقوله هنجارشکنی چه در مرحله ذهنی و چه در مرحله عملی مخاطب می تواند یک فرد، یک جامعه و یا قشر خاصی از جامعه باشد.کلیت عملکرد در هریک از این مقیاس ها یکسان است.


سیدمحسن حسینی طاها

منبع : روزنامه همشهری